آقا طاهای نازنینآقا طاهای نازنین، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 17 روز سن داره
مریمنازمریمناز، تا این لحظه: 7 سال و 3 ماه و 17 روز سن داره

طاها،زیباترین هدیه خداوند

طاهای 14 ماهه (2)

و اما ادامه ماجرا::::: ای شاه پسر مامان،دونه انار مامان ،ای فلفل شیرین زندگیمون،قابل وصف نیست مهربونیت.هر چی بگم از خوش اخلاقیات باز کم گفتم.یه نمونه بگم؟چشم. با دیدن هر غریبه ای،جه مهمون باشه چه تو خیابون گریه و زاری راه نمی ندازی وخیلی آقا می ری بغلشون و بعد از چند دقیقه شروع می کنی به ارتباط برقرار کردن.اگه فرد مورد نظر موبایلی،عینکی و.... خلاصه چیز قابل ور داشتن داشته باشه،اول واسش دلبری می کنی و بعد دست می بری به سمت هدف.... امان از دست این ناقلای مامان. این تیشرت و پیراهن خوشگل هدیه تولد و عیدی پرهام جیگر طلا و مامان شیماست .ممنون بابت هدیه قشنگشون        &n...
30 شهريور 1392

چتر

نم نم بارون می باریدوشما وبابایی کنارم بودید و چقدر دونه های بارون واسم دل نشین شده بودن.واسه اولین بار چتر رو با دستات نگه داشته بودی و چه حس قشنگی داشتی. به هیچ کس اجازه نمی دادی چتر رو تو دستش بگیره.بابا تموم روز با ما بود چون بیست و سوم ماه مبارک رمضان بود و بابایی تعطیل. به اتفاق مامان جون رفتیم زیارت کلارآباد.این سومین باری بود که به زیارت آقا سید عبدالوافی می بردیمت.اولین بار تو شمک مامانی بودی.دومین بار تاسوعای حسینی بود. و سومین بار همین دفعه بود .خیلی جای زیباییه.همین که می دونی یکی از نوادگان امامان معصوم ماست یه حس خیلی خوب به ادم می ده. خدایا این حس های خوب رو از ما نگیر. از اتفاق خوب،مامان شیما و پرهامی ق...
30 شهريور 1392

طاهای 14 ماهه

هر چی از شیرین کاریات بگم کم گفتم،حبه قند  مامان.وای وای واااااااااااااااااااای از اون رقص قشنگت و تکون شانه هات.سینتو می  دی جلو و یه تکون به کتفت می دی .و یک چیزی از آب در میاد ،خوردنی. موقع غذا ،وقتی شکمت سیر شد به فکر س رگرم کردن خودت می یوفتی اونم اینطوری. انگشت فسقلیت رو اشاره می دی زیر بغل من و بابایی،ما هم که ندید بدید خندت هستیم. مییاییم جلو بعد شما زیر بغل ما رو قلقلک می دی و ما هم واسه اون دل کوچولوت قه قه می زنیم.فکر می کنم تا حالا کسی زیر بغل بابایی رو قلقلکت نداده بود چون بابایی خیلی حساسه رو این قسمت.اما همیشه طاهامون واسمون با همه فرق داشته. اینجا داری کورن فلکس می خوری. خ...
28 شهريور 1392

امام رضا

میلاد عالم آل محمد،هشتمین حجت سرمد،نگین درخشان وطن اباالحسن،حضرت رضا (ع)مبارک باد. خدای خوبم ،خدای خوبیها ،زیارت آقا امام رضا(ع) رو قسمت همه عاشقان آقا کن.آقا امام رضا، ضامن آهو شدی ،ضامن سلامتی وشادی و خوشبختی و عاقبت بخیری دردونه ما هم باش.آمین یا رب ...
26 شهريور 1392

طاها از جنس مروارید

سلام عزیز مادر سلام دردونه من،سلام نازنین نگارم، سلام دنیای دوست داشتنی مامان،سلااااااااااااااام بزرگ مرد کوچک من . خیلی غیبت مامان طولانی شده.شرمندم.اما آخه این دندونهای مرواریدت جان به جان مامان می کنن تا سر به بیرون بزنن.جالب این بوده که این همه مامان منتظر دندون نیشت بودم(همانطور که در پستهای قبل نوشته بودم)،هیچکی بر نگشت بگه  عزیزم انتظارت نا بجاست.اول دندون تختی ها بیرون می یان بعد در اخر نیش ،نیش خودش رو میزنه.خلاصه اینکه ما در عجب فاصله بین دندونهای جلوت و دندون به خیال مامان ،نیشت بودم که با سرک کشیدن در اینترنت وکتابی که خاله جون مشغول مطالعه اون بودن فهمیدیم ببببببله،دندونهای شاهزاده ما آنورمال نیست اون اطلاعات مامانه که با...
19 شهريور 1392

دوستان دو قلو

وقتی فکر می کنم که یک دونه بچه این همه انرژی می طلبه ،پس باید یه خسته نباشید حسابی به مامان های نی نی های دو قلو گفت واز خداوند مهربان براشون طلب سلامتی ،صبر و تحمل و انرژی می کنم و هزاران بار خسته نباشید میگم. و اما دوستهای دو قلوی شما نیکا جون و نیکی جون که به همراه مامان فاطمه و خاله هانیه قبول زحمت کردن تشریف آوردن منزلمون، فقط و فقط واسه تبریک تولد شما که به دلایلی نتونسته بودن بیان.اینهم دخترهای دست گل ما به همراه فلفل خونمون ،نور چشممون،که کلی احساس بزرگی می کردی بین دو تا دخمل عسل دیگه .و همش سعی می کردی صورتشون رو لمس کنی. (چون این کارو همیشه با دوستت ،عروسکت، علی کوچولو می کنی)مامان قوربون اون حس کنجکاویت بشم ،طاهای من و م...
12 شهريور 1392

کسب مهارت

طاهای شیطون بلای ما امروزها حسابی شیطون شدی.کارت شده فقط و فقط دلبری.اینروزها بیشتر تمرکزم به بازی با شماست .بازی که آموزشی باشه و با هدف قبلی مهیا شده باشه.اصلا از این ماشین شارژیها که بچه رو می نشونن توش و راه میبرن خوشم نمی یاد .اخه یه بچه چی می خواد از این کنترها در بیاره.چه آموزشی رو می خواد به همراه داشته باشه؟چه مهارتی رو کسب کنه؟سعیم بر اینه که آروم آروم مهارتهای منتسوری رو با هم در غالب بازی کار کنیم.مثل خوردن غذا با قاشق ،مسواک زدن،ریختن حبوبات داخل ظروف مختلف ،شنیدن صدای آلات موسیقی مختلف و .... بازی کنیم و بازی.یادمون باشه که زود می گذره این دوران خوش کودکی .و چقدر فرصت عالی واسه ما آدم بزرگاست که دوباره کودکی کنیم و لذت ببریم ...
12 شهريور 1392

طاهای یک ساله

دنیای دوست داشتنی ما ، طاهای زندگیمون، برکت خونمون،چراغ آشیونمون روز به روز داری شیرین تر و دلبر تر می شی .بعضی اوقات می خوام از شدت عشق فشارت بدم و بچلونمت ویا فریاد بزنم که چقدر دوست دارم وعاشقتم.روز به روز داری توانا تر می شی و جاهای بیشتری رو تو خونه کشف می کنی .همین دیشب که بابایی امد خونه ،با دیدن خونه(خونه ای که انگاری یه خونپاره افتاده توش )تنها یک جمله گفت: ماشاالله به پسرم.حسابی راه افتاده.و بعد شما رو ،پاره تنش رو در آغوش گرفت و ماچ و بوسه راه انداختید. ودر نهایت زحمت جمع کردن وسایل رو قبول کردن. فدای این پدر و پسر بشم من. میخوام از شیطنتهات و شیرینکاریهات،از کمالاتت و از طاهای یک سالمون بگم.می دونم اگه صفحات زیادی...
7 شهريور 1392
1